آستین که در سال 1790 تولد شده و در سال 1859فوت کرد وی بر آن است که قانون چیزی جز حکم حاکم نیست.او البته یک متفکر پوزیتیوست است و قانون را آنچنان که هست می بیند.تعریف او از قانون که به نظریه حکم معروف است در دوکلمه خلاصه می شود:حکم و حاکم.نخست ببینیم حکم چیست؟آستین می گوید سه عنصر در حکم قابل تشخیص است:اول محتوا که آن عبارت از خواست موجودی عاقل از موجود عاقلی دیگر می خواهد کاری را بکند یا کاری را نکند؛دوم صورت،وآن عبارات و اشاراتی است که در بیان محتوا به کار گرفته می شود؛شوم ضمانت اجرایی،که پی آمد تخلف از محتوا را معلوم می کند.آستین می گوید:قانون اگر چه حکم است اما هر حکمی قانون نیست،قانون نوع خاصی از حکم است.حکم آنگاه صورت قانون دارد که منتسب به شخص یا مقامی به عنوان حاکم باشد(موحد،249:1384)
به دین سان او عقیده دارد که حکمی که از جانب مقام اول حکومت صادر نکردیده باشد قانون شمرده نمی شود و شروط قانون بودن فرامان همان است که شخص اول آنرا صادر کند.
اما حاکم از نظر آستین کسی است که در یک جامعه ی رکن مستقل ریاست فائقه دارد.آستین می گوید اگر جامعه ای باشد که قاطبه مردم آن از سروری اطاعت کنند و آن سرور خود در اطاعت سرور دیگری نباشد آن سرور را حاکم و آن جامعه را جامعه ی مستقل می نامند.سرور ممکن است یک فرد باشد و نیز ممکن است که این عنوان به جمعی متشکل از افراد اطلاق شود. (موحد،249:1384)
1-موحد،محمد علی(1384) در هوای حق و عدالت،نشر:کارنامه،چاپ سوم،تهران.
درباره این سایت